اسدصفائی-تبسم های پست هرزه گرد

آمدی یک روزودردل جا شدی

سینه را بستی وخودتنهاشدی

درمن ازآن روز چون دریا شدی

بیکرانی غرق در روئیا شدی

ساحلی بودی غم انگیزوعجیب

غنچه ای تنها دراین دشت غریب

آمدی با کوله باری از نگاه

روبروی من نشستی آه آه

با پیامی در شبی از سرنوشت

قصه ی مارا چنین دنیا نوشت

قصه ای هم تلخ، هم شیرین سرشت

لحظه های ماندگاری در بهشت

آرزودرصفحه ی رنگین کمان

آن همه لبخندواشک بی امان

یاددارم لحظه های ناب را

جمله های شاد قبل از خواب را

می دویدی کودکانه سوی من

میکشیدی دست بر ابروی من

عاقبت رفتی وبی پروا شدی

اینچنین درخویشتن رسواشدی

 

ردشدی از هرچراغ سرنوشت

بی خبرازروزگارزشت زشت

خویش را آلوده ی مردم نکن

عشق را در بی کسی ها گم نکن

وارهان خودراازین بیهودگی

بگذران این عمربا آسودگی

رازاین بدعهدی ،بسیارچیست

آنکه میگویدتورااین کار،کیست

چشم خودرابازکن ،بهترببین

بی کسی آوارگی تنها ،همین

بگذر ازاین روزهای سرد سرد

ازتبسم های پست هرزه گرد

 

6/7/1390



نظرات شما عزیزان:

vahid
ساعت18:40---5 تير 1391
ایول آقا مدیر شعرهایت حرف ندارند

من برات از بیست....بیست میدامپاسخ:سلام وحیدجان ممنون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: -اسدصفائی-تبسم-راز-بدعهدی-رسوا- ,

تاريخ : چهار شنبه 6 مهر 1390 | 17:59 | نویسنده : اسدصفائی ) |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.